۱۳ آبان ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۵
مسلمانان در سریلانکا(بخش اول)

اسلام یکی از ادیان عمده در سریلانکا است و پیروان آن از ترکیب قومیتی و نژادی مختلفی تشکیل شده اند.

سریلانکا کشوری با تنوع مذهبی و قومیتی و حتی زبانی در جنوب شرق آسیا در اقیانوس هند است که سالها مستعمره کشورهای پرتغال، هلند و انگلیس بوده و در ۴ فوریه سال ۱۹۴۸ به عنوان کشوری مستقل شناخته شده است و هموراره رابطه ای دیرینه و سنتی با هند داشته و دارد.

مذاهب در سریلانکا عامل تمایز فرهنگی و هویتی در این کشور است. اگرچه حدود ۷۰ درصد مردم این کشور بودایی بودایی و اکثرا پیرو شاخه مکتب فکری تراوادا می باشند، اما ادیان و مذاهب دیگر نیز در سریلانکا پیروانی دارند. هندوئیسم با ۱۳ درصد، اسلام ۱۰ درصد و مسیحیت با کمتر از ۷ درصد سایر پیروان مذاهب این کشور را تشکیل می دهند.

اسلام یکی از ادیان عمده در سریلانکا است و پیروان آن از ترکیب قومیتی و نژادی مختلفی تشکیل شده اند. اگرچه آخرین سرشماری رسمی در سریلانکا مربوط به سال ۲۰۱۲ می باشد اما طبق آمارهای غیر رسمی بیش از ۲ میلیون نفر از جمعیت سریلانکا را مسلمانان تشکیل می دهند که اکثرا اهل تسنن و شافعی مذهب هستند. حدود ۲۰ هزار شیعیان بهره(اسماعیلیه) و جمعیتی کمتر از ۵ هزار نفر شیعیان اثنا عشری در این کشور زندگی می کنند ولی تجمع اصلی آنها در شرق سریلانکاست اگر چه در سراسر کشور پراکنده اند. گزارش زیر به تاریخچه ورود مسلمانان به سریلانکا و نقش آنها در این کشور می پردازد.

مسلمانان و سریلانکا

اولین گروه مسلمانان به سریلانکا از غرب آسیا آمد. پس اجازه دهید نگاهی کوتاه به دستاوردهای مسلمانان در غرب آسیا بیندازیم. اسلام از شبه جزیره عربستان سرچشمه گرفت، جایی که حضرت محمد(ص) در سال ۶۲۲ بعد از میلاد در آنجا مبعوث شد. آموزه های دینی اسلامی در قرآن آمده است و زندگی اجتماعی اسلامی بر اساس قوانین شریعت اسلامی هدایت می شود. اعراب که به اسلام گرویدند، در مصر، سوریه، ایران، عراق و سرانجام در سال ۷۱۱ پس از میلاد، در اسپانیا  اسلام را ترویج دادند. تقریباً همه کشورها قبل از اسلامی شدن دارای تمدن های خاص خود بودند. ایران الفبای فارسی را توسعه داد و دین زرتشتی داشت. اما همه آنها اسلام را پذیرفتند. در پایان قرن هشتم، امپراتوری اسلامی از ایران تا اسپانیا گسترش یافت و بخش‌هایی از شمال آفریقا را در بر گرفت. دو مرکز سیاسی وجود داشت. اولین آن دمشق (۶۶۰-۷۵۰ م) و دیگری بغداد (۷۵۰-۱۲۵۸ م).

بین قرن هشتم و دوازدهم تمدن بزرگ اسلامی توسعه یافت که از نظر فکری درخشان، ثروتمند و مبتکر بود.  این تمدن اسلامی قبل از اروپا یک تمدن شهری ایجاد کرد که قرن ها بعد به آنجا رسید. قاهره در مصر، دمشق در سوریه و بغداد در عراق پیشرفته‌ترین شهرها با خیابان‌های سنگ فرش ‌شده، کف کاشی‌کاری‌شده، حمام‌های عمومی، کتاب‌فروشی‌ها، کتابخانه‌ها و دانشگاه‌ها بودند. هنر و معماری متمایز اسلامی در آنجا توسعه یافت که امروزه نیز قابل مشاهده است. ابن سینا (۹۸۰-۱۰۳۷ میلادی) دانشمند بزرگ ایرانی الاصل بود. نوشته های پزشکی او تا سال ۱۶۵۰ در دانشکده های پزشکی فرانسه، اسپانیا و ایتالیا استفاده می شد.

اروپای غربی دانش خود در ریاضیات، پزشکی، نجوم و فلسفه را مدیون نوشته های عربی است.  این نوشته ها اندیشه یونانی را نیز حفظ کردند. نویسندگان عرب همچنین به عنوان مجرای انتشار عقاید هند و چین عمل کردند. دانشمندان عرب قدیمی ترین جداول مثلثاتی شناخته شده را ایجاد کردند، اعداد هندی، اعداد عربی شناخته شده و جداول نجومی را جمع آوری کردند. آنها رصدخانه هایی برای مطالعه آسمان ها راه اندازی کردند. در زمینه اپتیک و فیزیک به توضیح پدیده هایی مانند شکست نور و اصل گرانش پرداختند. آنها در شیمی پیشرفت چشمگیری داشتند. آنها پتاس، الکل، نیترات نقره، اسید نیتریک، اسید سولفوریک و کلرید جیوه را کشف کردند. که نهایتا منجر به فرآیندهایی مانند فیلتراسیون و تصعید شدند.

علمای عرب پیشرفتهای چشمگیری در پزشکی داشتند. بسیاری از داروهایی که اکنون مورد استفاده قرار می گیرند، منشا عرب دارند. آنها بیمارستان هایی را با سیستمی از افراد داخلی تأسیس کردند. کشف علل برخی بیماریها و ایجاد تشخیص صحیح آنها، ارائه مفاهیم جدید بهداشتی، استفاده از داروهای بیهوشی در جراحی با ابزارهای جدید جراحی و معرفی علم تشریح در آناتومی. آنها پرورش علمی اسب و گاو را بیشتر کردند و علم دریانوردی را بهبود بخشیدند. آنها همچنین درجه بالایی از کمال را در هنر منسوجات، سرامیک و متالورژی توسعه دادند. (بیشتر این اطلاعات از منابع موجود در دایره المعارف بریتانیکا، ۱۵ ویرایش ۱۹۹۵ گرفته شده است).

دانشمندان مسیحی بسیار تحت تأثیر علم عربی بودند. تماس فرهنگی قابل توجهی بین این دو گروه وجود داشت که بیشتر آنها در کوهپایه های مدیترانه، به ویژه در اسپانیا و سیسیل اتفاق افتاد. به طور کلی مشخص نیست که فرهنگ عربی نیز بر فرهنگ فرانسه تأثیر گذاشته است. زبان فرانسه حاوی کلمات عربی است. مهم‌تر از همه، بزرگ‌ترین ترجمه‌های لاتین از الفبای بزرگ عربی در قرن دوازدهم انجام شد. اینها به طور متوالی در مراکز بزرگ فکری نوظهور اروپا مانند ایتالیا، فرانسه و بعداً انگلستان و آلمان مورد مطالعه قرار گرفتند. همچنین لازم به ذکر است که در این مدت زبان عربی نه تنها به یک زبان دینی، بلکه به زبان اصلی بین المللی منطقه تبدیل شد. همچنین زبان اصلی بورسیه بود.

اعراب نیز در جستجوی تجارت به سمت شرق، به سمت هند و چین گسترش یافتند. در قرن‌های ۹ و ۱۰، مجموعه‌ای از ایرانی‌ها، عرب‌ها، حبشی‌ها، همه مسلمانان که به زبان عربی صحبت می‌کردند و بنابراین به راحتی "عرب" خوانده می‌شدند، بر تجارت خارج از کشور از بغداد تا چین تسلط داشتند.  مسلمانان سریلانکا نیز در این تجارت شرکت داشتند. شواهدی از سکونتگاه های تجاری مسلمانان در سریلانکا در اوایل قرن هفتم وجود دارد.

آقای شکری برای روشن کردن خاستگاه مسلمانان سریلانکا از کتیبه های عربی (کوفی) در سریلانکا استفاده کرده است. او می گوید که مورهای سیلان در اصل از شهر حلب در سوریه آمده اند سریل

انکا و جاده ابریشم دریا ص ۱۸۱). یک سند عربی در اختیار یک خانواده باستانی مور در بروولا است. می گوید که در سال ۶۰۴ بعد از میلاد دو پسر از خانواده سلطنتی یمن به سیلان آمدند، یکی در منار و دیگری در بروولا ساکن شد. (دیلی نیوز ۲۵.۹. ۹۸. ص ۱۶).

اسکان مسلمانان در مندی آغاز شد و سپس به طور سیستماتیک به بنادر تجاری گسترش یافت. شواهد باستان شناسی مانند سنگ قبرها حاکی از سکونتگاه های مسلمانان در انورادهاپورام، ترینکومالی و کلمبو در قرن دهم است. پس از آن، اسکان مسلمانان در شهرهای بندری در سواحل جنوب غربی مانند بروولا و گال وجود داشت.

لورنا دواراجا در کتاب خود "مسلمانان سریلانکا، ۱۰۰۰ سال هماهنگی قومی ۹۰۰-۱۹۱۵ پس از میلاد" (بنیاد اسلامی لانکا، ۱۹۹۴) وضعیت مسلمانان سریلانکا را با اشاره ای خاص به دوره کاندیان بررسی می کند. او چندین نکته مهم را بیان می کند.

او ابتدا رفتار با مهاجران مسلمان در سریلانکا را با رفتار آنها در برمه، چین و تایلند مقایسه می کند. در برمه، تایلند و چین، بازرگانان مسلمان پایگاه های تجاری ایجاد کردند که در نهایت به سکونتگاه های دائمی تبدیل شدند. هر مسلمان برمه ای دو نام داشت، یکی برمه ای و دیگری عربی. برای تمام اهداف عملی، فقط از نام برمه ای استفاده شد. و پادشاه برمه ذبح بز و مرغ را ممنوع کرد و مسلمانان را مجبور به گوش دادن به توصیه های بودایی کرد. در چین نیز مسلمانان دو نام داشتند. آنها از اسامی چینی استفاده می کردند و به زبان چینی صحبت می کردند و از نام های عربی خود فقط با هموطنان مسلمان استفاده می کردند. در تایلند نیز مسلمانان مجبور شدند هویت مسلمان خود را از چشمان خصمانه پنهان کنند (دوراجا. ص ۶ و ۱۳ و ۱۵).  مسلمانان سریلانکا چنین مشکلاتی ندارند. همانطور که همه می دانیم، مسلمانان نام عربی یا فارسی خود را بسیار آشکار و با افتخار به کار می برند. حتی امروزه مسلمانان در مناطق کندی ۲ نام دارند، یک نام خانوادگی سنتی سینهالی که نشان دهنده اصل و نسب و شغل فرد است و یک نام عربی. برای تمام اهداف عملی، فقط نام عربی شناخته شده و استفاده می شود. نام سینهالی فقط در اسناد قانونی استفاده می شود و برای اثبات اقامت طولانی مدت در جزیره و مالکیت زمین مفید است (دوراجا. ص ۱۲-۱۳).

در اواخر قرن سیزدهم، با سقوط خلافت بغداد، فعالیت های تجاری اعراب در اقیانوس هند کاهش یافت. این تجارت به دست مسلمانان هندی گجرات و دیگر مراکز هندی درآمد. تاجران هندو سفر نمی کردند. آنها در هند مستقر بودند. آنها کالاهای خود را با کشتی های متعلق به مسلمانان صادر می کردند. مستعمرات هندی‌های مسلمان شده به این ترتیب به بنادری در امتداد سواحل جنوب غربی هند (مالابار) و جنوب شرقی (کوروماندل) تا بنگال وارد شدند. بدین ترتیب مراکز شکوفایی فعالیت تجاری مسلمانان در امتداد سواحل هند تأسیس شد. متعاقباً، مستعمرات چنین هندو عرب هایی در امتداد سواحل سریلانکا ظاهر شدند. این شهرک ها توسط هلندی ها و انگلیسی ها به عنوان مورهای ساحلی توصیف می شد (دوراجا ص ۴۱ و ۴۳).

گروه دوم مسلمانان از جنوب هند به سریلانکا آمدند. آنها از نوادگان تاجران عرب قبایلی هستند که در بنادر جنوب هند مستقر شده و با زنان محلی ازدواج کردند. بنابراین تامیل و مالایالام به خط عربی نوشته شدند و به تامیل عربی معروف شدند. ترجمه قرآن از عربی به تامیل شد. اخیراً به زبان سینهالی ترجمه شده است. کودکان مسلمان باید زبان عربی و تامیل را بدانند زیرا خواندن قرآن اجباری است. این تا حدودی توضیح می دهد که چرا مسلمانانی که قرن ها در مناطق کاملاً سینهالی زبان زندگی می کردند، تامیل  و عربی را به عنوان زبان مادری خود نگه داشتند. نسل‌هایی از تامیل‌های سریلانکا برای یادگیری آموزش اسلامی به مؤسسات الهیات در ولور رفتند. همچنین اعتقاد بر این است که مسلمانان تامیلی صحبت می کردند زیرا زبان تامیل به طور گسترده در تجارت دریایی در اقیانوس هند استفاده می شد (دوراجا ص ۱۷).

لورنا دوارجا اشاره می کند که در زمان پادشاهان سینهالی، از دوران باستان تا دوره کندیان، هماهنگی قومی بین سینهالی ها و مسلمانان وجود داشت. این به این دلیل است که تاجران مسلمان از نظر اقتصادی و سیاسی برای پادشاه سریلانکا دارایی بودند. بنابراین پادشاه امنیت و اجازه داد تا بازرگانان در سریلانکا مستقر شوند (دوراجا ص ۴).

از دوره آنورادهاپورا تا دوره کندیان، یک لابی مسلمان در دربار سریلانکا فعال بود. در مورد سیاست تجارت خارجی به شاه توصیه می کرد. آنها همچنین شاه را از تحولات خارج از کشور مطلع می کردند. تاجر مسلمان با مهارت های ناوبری و ارتباطات خارجی خود به کانال مخفی ارتباط دربار و جهان خارج تبدیل شد (دوراجا ص ۸).

پادشاهان سریلانکا مسلمانان را تشویق کردند که ارتباط خود را با جهان اسلام حفظ کنند، زیرا این امر برای دو طرف سودمند بود. در قرن سیزدهم، الحاج ابی عثمان توسط پادشاه سیلان، بووانکاباهو اول، به دربار مملوک در مصر فرستاده شد تا تجارت مستقیم انجام دهد. آنها تا زمان کندی در مأموریت های مهم و سری به جنوب هند اعزام می شدند. مسلمانان سریلانکا به زبان های تامیلی و دیگر زبان های هند جنوبی صحبت می کردند و برخی به پرتغالی صحبت می کردند (ص ۸ و ۱۶).

دواراجا می گوید زمانی که پرتغالی ها برای اولین بار در سواحل سریلانکا ظاهر شدند، مسلمانان به پادشاه، شانکار، اشراف و مردم درباره خطر بالقوه حاکمیت کشور هشدار دادند. هنگامی که پرتغالی ها سعی کردند جای پایی در کلمبو به دست آورند، مسلمانان اسلحه تهیه کردند، در کنار سینهالی ها جنگیدند و از نفوذ خود در قدرت های جنوب هند برای تأمین کمک های نظامی برای حاکمان سینهالی استفاده کردند. از طریق مداخله مسلمانان، زامورین کالیکوت سه مور برجسته کوچین را با نیرو برای کمک به مایادون فرستاد (ص ۵۰).

هنگامی که هلندی ها ظاهر شدند و مسلمانان را در سکونتگاه های ساحلی خود مورد آزار و اذیت قرار دادند، مسلمانان به پادشاهی کندی پناه بردند.  سنرات (۱۶۰۴-۱۶۳۵) و راجاسیمها دوم (۱۶۳۵-۱۶۸۷) این مسلمانان را در ساحل شرقی اسکان دادند. سنرات تعداد زیادی از تامیل ها و مسلمانان را در منطقه دیگاواپی در باتیکالوآ اسکان داد تا کشت برنج را احیا کند. جاده هایی از کندی به باتیکالوآ منتهی می شد که از مینیبای و ویلاسا می گذشت (ص ۱۲۷).

دواراجا خاطرنشان می کند که از نوشته های پیبوس مشخص است که در سال ۱۷۶۲ اقتدار پادشاه کندی در مناطق اطراف ترینکومالی حتی در بین اتباع مسلمان و تامیل او به شدت احساس می شد. باید در نظر داشته باشیم که شاهان کندیان خود را پادشاهان کل کشور می دانستند. آنها از طریق کوتیارها در ترینکومالی، باتیکالوآ، کالپیتایا و پوتالام با هندوستان تجارت می کردند و مسلمانان و چتی ها به عنوان واسطه عمل می کردند. از ترینکومالی  به کندی یک مسیر زمینی به دنبال ماهاوالی وجود داشت. مسلمانان این مسیر را با گاوهای نر و گاری طی کردند. استراحتگاه های این مسیر به هسته سکونتگاه های متأخر مسلمانان تبدیل شد (دوراجا ص ۹۱، ۱۲۵، ۱۲۶).

مسلمانان در پادشاهی کندی مورد استقبال قرار گرفتند. آنها عمدتاً با تعیین وظایف مربوط به اداره پادشاه در جامعه کندیان ادغام شدند. آنها بخشی از پاتا یا بخش حمل و نقل شدند. آنها اجازه تجارت شیر ‌را داشتند که در انحصار دولت بود. مسلمانان اهل اووا که در نزدیکی نمک‌زارها قرار داشتند، مجبور بودند نمک را به عنوان بخشی از خدمات واجب خود تولید کنند (دوراجا ص ۱۰۰-۱۰۱). علاوه بر این، مسلمانان منتخب در مراسم سلطنتی شرکت داشتند و زمین های سلطنتی به آنها داده شد. از وظایف آنها می توان به نمک، نقره و کارکرد بالای آنها اشاره کرد. از این رو مسلمانان کمتر درگیر جنبه های اداری و تشریفاتی کاخ شاه بودند (دوراجا. ص ۱۰۷-۸، ۱۱۰). علاوه بر این، مسلمانان به کار بافندگی، خیاطی، آرایشگری و سنگ شناسی مشغول بودند (ص ۱۳۷-۱۳۸).

مسلمانان همچنین به عنوان پزشک عمل می کردند و به طبابت یونانی می پرداختند. دواراجا می‌گوید: در این مدت، طب یونانی در خالص‌ترین شکل خود در شهرهایی مانند کلمبو، گال و بروولا (صفحه ۱۲۸) بکار برده می‌شد. سلیمان گوتیا، یک پزشک مسلمان که در گال شاغل بود، به دربار کندی فراخوانده شد و به خدمات دولتی مشغول شد و زمینی در نزدیکی کامپالا به او داده شد. فرزندان او که تا سال ۱۸۷۴ زندگی می کردند، پیشوند "کاله ودارالالا" داشتند(ص ۹۱). مشهورترین این پزشکان مسلمان، گوپالا مورز بزرگ ناحیه کگالای بود. ریشه این خانواده به پزشکی از اسپانیای اسلامی می رسد که فرزندانش به سند در شمال هند مهاجرت کردند از آنجا به آنها دستور داده شد برای شرکت در پاراکراماباهو دوم پادشاه دامبادنیا (۱۲۳۶-۱۲۷۰) به سریلانکا بیایند (ص ۱۲۸). در دوران سلطنت راجاتیراجاسینگان (۱۷۸۲-۱۷۹۸) و سریویکراما راجاسینگان، نوادگان گوپالا همچنان به عنوان پزشک پادشاه کار می کردند. هلندی ها دو مسلمان را به عنوان پزشک محلی در بیمارستان های خود منصوب کردند، یکی از آنها، میرا لپه ماستریار، بعداً توسط بریتانیایی ها به عنوان سرپرست بومی بخش پزشکی در سال ۱۸۰۶ منصوب شد (ص ۱۳۳).

یکی دیگر از وظایف مهم مسلمانان در دربار کندیان این بود که آنها به عنوان فرستادگان پادشاه عمل می کردند. یک فرستاده مسلمان به نواب کارناتیک فرستاده شده بود. دیگری در سال ۱۷۶۵ برای درخواست کمک فرانسه علیه هلندی ها به پوندیچری فرستاده شده بود. پادشاه همچنین از اتباع مسلمان خود برای مطلع شدن از تحولات خارج از قلمرو خود استفاده کرد. مسلمانان به دلیل ارتباطات تجاری و دانش زبانی در این زمینه مفید بودند (ص ۱۳۵-۱۳۶).

تا آنجا که دیده می شود، مسلمانان در پادشاهی کندیان با استقبال خوبی مواجه شدند. رابرت ناکس می گوید که مردم خیریه سینهالی زمینی را به مسلمانان هدیه دادند تا در آن زندگی کنند (۱۱۵ ص). مسلمانان ظاهر، لباس و آداب و رسوم سینهالی را پذیرفتند. حتی جیمز گاردینر نیز نتوانست تفاوت را ببیند (ص ۱۲۰). در گالاگدارا هنوز دو روستا وجود دارد که فقط مسلمانان در آنها زندگی می کنند و توسط روستاهای سینهالا احاطه شده است. این دو روستا دارای مسجد بودند (ص ۱۰۴). مساجد در زمین های اهدایی شاه ساخته می شد. مسجد کاتتوپالی و میرا ماکام کنونی در کندی در زمینی که پادشاه هدیه داده ساخته شده است. معماری کاتوپالی کاندیان است (ص ۱۱۴-۱۱۵).  ریدی ویهارا در کورونگالا بخشی از زمین خود را برای یک مسجد و بخشی را برای اقامت یک روحانی مسلمان بخشید (ص ۱۱۳).

در سال ۱۹۳۰، بسیاری از پسران مسلمان در رامبوکانای در صومعه های بودایی تحصیل کردند. بسیاری از آنها سینهالی و طب بومی را مطالعه کردند. برای پسران مسلمان ساکن معبد امکاناتی برای اقامه نماز و شرکت در کلاس های قرآنی فراهم شده است. در این روستای دورافتاده در رامبوکانای، مسلمانان کمک های داوطلبانه ای به ویهارای کردند و آنها در جشنواره پراهارا شرکت کردند. هنگام عبور از مسجد، طبل نوازان داوطلبانه موسیقی را قطع کردند (دوراجا ص ۱۱۳).

بین چکش و سندان: مسلمانان سریلانکا

قله آدم، کوهی مخروطی شکل متقارن که در منطقه تپه ای زیبا در جنوب سریلانکا قرار دارد، برای همه ادیان اصلی جزیره مقدس است. فرورفتگی عجیبی در صخره زنده قله ایجاد شده است. برای اکثریت بوداییان سینهالی، این ردپای گوتاما بودا است. هندوهای تامیل به این باورند که این ردپای خدای هندو شیوای مقدس است. و مسلمانان جزیره باور دارند که این ردپایی است که حضرت آدم، زمانی که توسط خداوند از بهشت عدن بیرون رانده شد، باقی گذاشت. آن مکان بر روی زمین در مکانی نزدیک و شبیه به آن بیشه بهشتی بر اساس زیبایی، باروری و آب و هوای سریلانکا افتاد.

البته مسیحیان کاتولیک نیز بر این باورند که ردپای سنت توماس است، بودایی‌ها، هندوها، مسلمانان، مسیحیان به این اختلاف دوستانه رضایت داده و فصل زیارت را بین دسامبر و آوریل هر سال تقسیم کرده اند. هر شب هزاران نفر از پله های بی پایان به سمت قله ۲۲۲۴ متری بالا می روند و منتظر طلوع خورشید هستند.

همانطور که تمام دنیا می‌دانند، آن روزهای هماهنگی بین نژادی و فرقه‌ای مدت‌هاست که گذشته است - البته نه در قله آدم، اما در قلب سینهال که تحت تسلط دولت است. مشکلات در آن سوی جزیره است، جایی که به مدت بیست سال، از زمانی که خصومت شعله ور میان بودایی‌های سینهالی و هندوی تامیل به جنگ علنی منجر شد، ببرهای آزادی‌بخش تامیل ایلام (LTTE) مبارزه خود را برای یک دولت تامیل جداگانه دنبال کردند.

مسلمانان سریلانکا که معمولاً به عنوان "مورها" شناخته می شوند، به عنوان سومین و کوچکترین جوامع قومی- دینی جزیره، به بازنده های فراموش شده این جنگ داخلی تبدیل شده اند. تامیل‌ها که توسط بریتانیایی‌ها در طول هژمونی طولانی‌شان در جنوب آسیا به‌عنوان یک "نژاد غیر دفاعی" طبقه‌بندی می‌شوند، تحت فرماندهی رهبر ویلوپللی پرباحرن، ببرهای تامیلی با خشونت فوق‌العاده‌ای مبارزه کرده‌اند. از همان روزهای اولیه جنگ، آنها در استفاده از "پاکسازی قومی" اواخر قرن بیستم علیه روستاییان سینهالی ساکن در شمال تردید نداشتند. متعاقباً با همین ظلم، همین حربه علیه مسلمانان به کار گرفته شده است.

برای درک اینکه چرا باید چنین باشد، لازم است وضعیت متناقض مورهای سریلانکای تامیل زبان که از دولت سینهالی خانم چاندریکا کوماراتونگا حمایت می کنند، بررسی شود.

مسلمانان بیش از هزار سال است که در سریلانکا حضور دارند. بنادر تجاری بین خاورمیانه و جزایری که ملوانان عرب شناخته می‌شوند - مانند سندباد افسانه‌ای - حتی در دوران پیش از اسلام به نام سرندیپ گسترش یافت.   اولین تاجران و ملوانان مسلمان ممکن است در زمان حیات حضرت محمد (ص) در سواحل آن فرود آمده باشند. در قرن دهم این جامعه عمدتاً عرب به اندازه کافی نفوذ داشت تا تجارت بنادر جنوب غربی را کنترل کند، در حالی که پادشاهان سینهالی معمولاً وزرای مسلمان را برای مدیریت امور تجاری کشور به کار می گرفتند. در سال ۱۱۵۷ پادشاه مالدیو همسایه به اسلام گروید و در سال ۱۲۳۸ نماینده ای  که توسط پادشاه بووانگا باهو به مصر فرستاده شد توسط مسلمانان سریلانکا اداره می شد.

از حدود سال ۱۳۵۰ به بعد، با مهاجرت مسلمانان تامیل از همسایه جنوب هند به جزیره، اسلام سریلانکا به سمت یک سویه عمدتاً عرب تغییر کرد. در اواخر قرن ۱۵، زمانی که کشتی‌های پرتغالی برای اولین بار وارد اقیانوس هند شدند، مسلمانان سریلانکا واقعاً بومی جزیره بودند، و ترکیبی از سینهالی، عرب و تامیل را نشان می‌دادند و تامیلی را با لحنی عربی صحبت می‌کردند که گاهی به آن تامیل-عربی گفته می‌شد.

هیچ کدام از اینها هیچ تفاوتی برای پرتغالی های تازه وارد که همه مسلمانان از نظر آنها "مور" بودند، نامی که به دشمنان سنتی آنها در مراکش و جنوب اسپانیا داده شد، ایجاد نکرد.  نام مور - که توسط پرتغالی‌ها به عنوان یک نام تحقیرآمیز به کار می‌رفت - چسبیده است، و امروزه مسلمانان سریلانکا مانند موروهای جنوب فیلیپین با افتخار از آن استفاده می‌کنند.

پرتغالی‌ها در سیلان، هر جا که می‌رفتند، آزار مسلمانان را هدف قرار می‌دادند. در نتیجه، بسیاری از مسلمانان ساحل غربی که تحت کنترل پرتغالی ها بود گریختند و در شمال و شرق جزیره که نوادگانشان تا به امروز در آن زندگی می کنند، ساکن شدند. صد سال بعد، در سال ۱۶۵۶، زمانی که هلندی ها جایگزین پرتغالی ها شدند، مالایی ها  به عنوان عنصر سوم و آخرین به جمعیت مسلمان جزیره اضافه شدند. ملوانان مالایی قرن هاست که با قایق های خود از مسافت دور به سریلانکا می آمدند. اکنون، با ورود هلندی ها، تعداد بیشتری از قوم جاوه برای خدمت به حاکمان استعماری هلندی خود در سریلانکا آورده شدند. با گذشت زمان آنها جذب جامعه مسلمانان جزیره از نظر قومیتی شدند، اگرچه امروزه بسیاری از مسلمانان سریلانکا خود را به عنوان "مالایی" و نه "مور" در استان غربی و به ویژه در کلمبو معرفی می کنند.

امروزه مسلمانان سریلانکا در سراسر جزیره از گاله در جنوب تا جافنا در شمال تحت تسلط تامیل در شمال پراکنده هستند. آنها عموماً از راه اندازی مغازه های خشکبار محلی گرفته تا تسلط بر تجارت غنی جواهرات مرتبط با "شهر جواهرات" راتناپورا و بیشتر تجارت واردات و صادرات پایتخت به  تجارت مشغول هستند.

اکثر مورها به تامیل به عنوان زبان اول خود صحبت می کنند و زبان سینهالی و انگلیسی به عنوان زبان های تجاری صحبت می کنند و از آنها در فعالیت های تجاری خود استفاده می کنند. علیرغم این پیوند زبانی، آنها خود را تامیلی نمی دانند و همدردی کمی با هدف ببرهای تامیل دارند. برعکس، آنها تمایل دارند منفعلانه از دولت حمایت کنند، اما ترجیح می دهند منافع تجاری خود را با آزادی کامل دینی که مدت هاست به آن عادت کرده اند، دنبال کنند. متأسفانه این دیگر امکان پذیر نیست. در مناطقی که توسط ببرهای تامیلی با جمعیت قابل توجهی مسلمان مورد رقابت قرار می گیرند، به عنوان مثال، ناحیه واونیا در استان شمالی، و ناحیه ترینکومالی و باتیکولا در استان شرقی، تحت فشار جدی قرار دارند.

در ابتدا، جدایی‌طلبان تامیل امیدوار بودند که مورهای تامیل زبان را در مبارزه خود برای یک کشور مستقل تامیل که تمام استان‌های شمالی و شرقی را در بر می‌گیرد، به خدمت بگیرند. مورها حتی از موضع دولت حمایت کردند و در عین حال دور ماندند و به عنوان دشمن معرفی شدند. بدتر از آن، عدم پشتیبانی از تامیل زبانان برای ببرهای تامیلی به عنوان یک عنصر خیانت به نظر می رسید.

ببرهای تامیلی برای اولین بار یک دهه پیش حمله به مورها را به صورت سیستماتیک آغاز کردند. در اوت ۱۹۹۰، در دو حادثه جداگانه، بیش از ۲۳۰ مسلمان در حین نماز در شهرهای نزدیک پولموتای در شمال شرقی جزیره قتل عام شدند. در همان زمان، پراباکاران (رئیس ببرهای تامیلی) اعلام کرد که کل جمعیت مسلمان استان شمالی، از جمله جفنا که تحت کنترل ببرهای تامیلی است، باید فوراً مناطق مورد جنگ را ترک کنند در غیر این صورت کشته شوند. تخمین زده می شود که ۱۰۰۰۰۰ نفر تحت تأثیر این تهدید قرار گرفته که بسیاری از آنها به مناطق تحت کنترل دولت در مرکز و جنوب جزیره گریختند. ده ها هزار نفر بیچاره شدند که بیشتر آنها هنوز در کمپ های پناهندگان زندگی می کنند. در پی این حادثه، ماهیگیران مسلمان به هدف مورد علاقه گشت های دریایی ببرهای تامیلی و تاجران مسلمان به هدف مورد علاقه قاچاق و اخاذی تبدیل شدند.

رهبران مسلمان در شمال و شرق خواسته های خود را برای خودمختاری در منطقه مطرح کرده اند و به صراحت اعلام کردند که اگر ببرهای تامیلی با کلمبو در مورد وضعیت خودمختار به توافق برسند، به دنبال خروج از کنترل تامیل خواهند بود. پاسخ پرابهاکاران مثل همیشه بی رحمانه بود. اگر مسلمانان حکومت تامیل را نپذیرند، باید به طور کلی از استان شمالی و استان شرقی اخراج شوند.

مسلمانان سریلانکا که در یک شبکه پیچیده و بی پایان خشونت بین هندوهای تامیل و بودایی های سینهالی گرفتار شدند، به طور فزاینده ای ناامید شدند و مطمئن نبودند که به کدام سمت بروند و به چه کسی اعتماد کنند. قربانیان یک جنگ به خصوص مرگبار فراموش شدند، دور از باغ عدن، بین چکش و سندان گیر کردند.

کد خبر 21610

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 2 =